مسئله ملی و حق تعیین سرنوشت ملل ایران



مسئله ملی و حق تعیین سرنوشت ملل ایران

ایران کشور ملل گوناگون است که در آن زندگی می کنند. تنوع نژادی، زبانی و دینی از ویژه گی های این کشور است. بر خلاف کوته اندیشان شونیست ( چه سلطنتی و چه مذهبی ) ایران عنوان یک محدوده جغرافیایی است نه یک ملت. یعنی عنوان بی مسمائی بنام ملت ایران ساخته و پرداخته پان فارسیستهای دو آتشه ایست که اکنون در تلاش اند نام این کشور را به پرشیا ( کشور فارسها ) مبدل نمایند. در تعریف ملت معمولا این مجموعه را به داشتن تاریخ، زبان و فرهنگ ویژه مسما می نمایند. بنابر این تعریف ما ترکمن های ساکن ایران که از تاریخ طلائی که قدمت آن به 7 - 8 هزار سال می رسد و زبان غنی، ادبیاتی درخشان، فرهنگ و آداب و سنن مخصوص به خود برخوردار می باشد، بعنوان یک ملت شناخته می شویم.
سرزمینی که ما در آن زندگی می کنیم از شرق به دریای خزر و تا کوههای کوپت داغ در شمال خراسان ادامه دارد. ما برای حراست این سرزمین در طول تاریخ مبارزات سهمگینی با متجاوزین داشته و خونهای بیشماری نثار آب و خاک گردیده است. مبارزات اجداد ما با خزرها در حاشیه خزر، پیکار تومار خانم علیه تجاوزات کورش هخامنشی، نبردهای رهایی بخش چول خان علیه متجاوزین اعراب در منطقه دهستان ( منطقه گرگان و گنبد فعلی ) و مبارزات آبا سردار علیه غاصبان صفوی، همه و همه نشان از مقاومت و استقامت خلق ترکمن به حفظ و حراست از تپراق ( آب و خاک ) خویش می باشد.
بنابر این تبلیغات شوینستی که گویا ترکمن ها از نسل مغول هستند و غیره کاملا باطل است. میتوان در این باره بحث های علمی و آکادمیک باز نمود. از ویژگی های اخلاق ترکمن این است که هیچوقت خودستانی نمی کنند و گفتاری که ذکر کردم از آن جهت بود که گفته شود در ایران ملل گوناگونی هم زندگی می کنند که حقوق مدنی و انسانی آنها در رژیم های منفور پهلوی و اسلامی به شدیدترین وجه مورد انکار قرار گرفته است.
سازمانها و جریانات سیاسی به مسئله حق تعیین سرنوشت، دیدگاههای مختلفی ارائه می دهند. برخی از سازمانهای به اصطلاح چپ در کنار جریانات شوینیستی آنچنان از یکپارچگی و حفظ استقلال دفاع می کنند بگونه ای که حاضرند جنبش دمکراتیک خلق های ایران را در پای آرمانهای ایران بزرگ ! قربانی کنند. جریانات شوینستی، هواداران و طرفداران حق تعیین سرنوشت را لا برچسب ناسیونالیسم کور متهم می کنند و از سر لطف یا موذیانه می خواهند که چشم و گوش خود را باز کنن تا مبادا خدشه ای به پیکر نقشه گربه نشان وارد شود، در حالیکه تمامی اعمال و کردار آنان دقیقا در راستای تلاشی ایران بزرگ است.
از دوران انقلاب مشروطیت به این طرف که بحث انجمهای ایالتی و ولایتی در جریان بود تا کنون آنان هیچ گونه حقی برای این خلق ها قائل نشدند و تمامی قدرت سیاسی و اقتصادی را در پایتخت و شهرهای بزرگ متمرکز نمودند و با تمامی زور و فشاری که آنان در جهت حفظ قدرت مرکزی و رشد روحیه ناسیونالیستی و پان ایرانیسم از خود نشان دادند خوانندگان می توانند خود قضاوت کنند.
در کشوری که بیش از نیمی از آن را ملل غیر فارس زبان تشکیل می دهد از آموزش به زبان مادری شان و استفاده رسمی از آن محرومند. مخالفان حق تعیین سرنوشت معمولا با مطرح کردن دست اجنبی در این جنبشهای ملی سعی در تخطئه و مخدوش ساختن آن می کنند و حتی خود حاضرند دست در دست اجانب به سرکوب این جنبشهای توده ای دست بزنند. سرکوب خونین قیام جمهوری خواهی ترکمنستان ایران به رهبری عثمان آخون در سالهای 1926 - 1924 که به کمک امپریالیست بریتانیا صورت گرفت یا کودتای 28 مرداد سال 32 نمونه های بارز آن است. ( در طول تاریخ نمونه های زیادی را می شود دید، مثلا جمهوری مهاباد به رهبری قاضی محمد یا جمهوری آذربایجان به رهبری پیشه وری یا جمهوری اهواز به رهبری شیخ خزئل و یا قیام جنگل و ....
برخی از جریانات چپ نما لطف کرده و حق تعیین سرنوشت را فقط در چهارچوب ایران می پذیرند ( یعنی خود مختاری همان طرحی که حزب دمکرات کردستان ایران دارد ) که حق تعیین سرنوشت به این شیوه و تعیین شرط و شروط  با امر دمکراسی در تضاد است. مثل این می ماند که مفاد اعلامیه جهانی بشر را پذیرا باشیم ولی وقتی به وضعیت رقت بار زندان و شکنجه در ایران اعتراض می شود، همانند آخوندهای حاکم اولا حقوق بشر را انکار کنیم و یا آن را نوعی دمکراسی اسلامی تعریف کرده و ویژگیهای خاص نظام اسلامی را در مقابل مفاد حقوق بشر قرار دهیم، یم بام و هوا نمی شود.
مدعیان ایران بزرگ با علم کردن فتوحات ( بخوان یورش ) آبا و اجداد خویش نه تنها به محدوده فعلی ایران بسنده نمی کنند بلکه آنان سودای الحاق 17 شهر قفقاز، سمرقند و بخارا و تاجگستان را نیز در سر می پرورانند. هم اکنون سردمداران جمهوری اسلامی ایران تلاش در این دارند که در بافت فرهنگی و اجتماعی مردم جمهوری های نو استقلال یافته به تدریج انقلاب اسلامی خود را بدانجا صادر کنند. ولی واقعیت این است که هر ملتی در چهارچوب کشور ایران باید از حق تعیین سرنوشت تا سرحد جدائی بهرمند گردد و نباید امر تعیین سرنوشت را با یکپارچگی ایران مخدوش کرد.
مثلا روزگاری قفقاز و افغانستان جزء خاک ایران بودند ولی اینک آنان بعنوان کشورهای مستقل، دولت ملی خویش را تشکیل داده اند و هیچ ربطی هم به حفظ تمامیت ارضی ایران ندارند. ولی چون کردستان، بلوچستان و ترکمنستان که هنوز از ایران جدا نشده اند نه تنها حقی برای تعیین سرنوشت را ندارند، بلکه در صورت ادعای آن با زور سر نیزه و ارتش و ارتش دمار از روزگارشان در می آورند. حتی دمکرات ترین آنان حاضرند با قداره بندان جمهوری اسلامی در راستای به خاک و خون کشیدن سرزمینهای ملی همگام و هم رای می شوند.
یکی از وجوه بارز و آشکار ستم ملی تحمیل زبان فارسی بعنوان زبان مشترک ایران می باشد. در حالیکه تعداد متکلمین به زبان ترکی در ایران بیش از فارسی زبانان نباشند از آن کمتر نیست و سابقه تاریخی و قدمت و غنای زبان ترکی کم از آن نیست، اگر نگاهی به واژگان به عاریت گرفته شده فارسی از زبان ترکی نظری بیندازیم به اهمیت آن بیشتر پی می بریم. از سوی دیگر ما در جهانی بسر می بریم که در آن امواج رادیویی و تلویزیونی بخصوص انترنت سراسر آنرا پوشانیده داست و به این طریق می توان فرهنگ، هنر، سیاست، علم، دانش و غیره را از آفریقا تا آمریکای لاتین، از آسیا تا اروپا انتقال داد.
خلاصه مطرح کنم، امر تعیین سرنوشت ملل برای ساکنان ایران و تحقق آن جدا از آزادی و دمکراسی نیست مسلما برای رسیدن به این مقطع پیشگامان خلق کورد، ترکمن، بلوچ، عرب، آذری فارس و ... باید دست در دست یکدیگر برای از میان برداشتن هیولای خون آشامی بنام جمهوری اسلامی و سرملیه داری مبارزه و نبرد کنند. در این لحظات حساس صمیمیت، احترام متقابل و مهمتر از همه با اتحاد داوطلبانه طبقه رنج و زحمت بدون نظرداشت ملیت طبقه کارگر بدون حق کشی است که می توان به این خواست عاجل رسید.
کشتار خونین 21 آذر 1335 محمد رضا پهلوی در کردستان و آذربایجان و به خاک و خون کشیدن بهترین فرزندان خلق کورد، ترکمن، بلوچ و .... توسط جمهوری مرتجع اسلامی ایران بهترین تجربه بر این ادعا است که هرگز با زور و سرنیزه و اسلحه نمی توان خواست خلقها را خفه نمود.
مرات -  بهرنگ
13/12/2013 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر